نگرشی جدید به روایات جمع و تدوین قرآن
مروری بر مقالۀ هارالد موتسکی
مریم قیدر
درآمد
تاریخگذاری روایات جمع و تدوین قرآن در قرن اخیر همواره مورد توجه محافل غربی بوده است. هارالد موتسکی در مقالۀ «جمع و تدوین قرآن: بازنگری دیدگاههای غربی در پرتو تحولات جدید روششناختی» به بررسی دیدگاههای متفاوت محققان غربی و مقایسۀ آنها با دیدگاه رایج مسلمانان پرداخته است. موتسکی در ۱۹۴۷ در برلین متولد شد و در فوریۀ ۲۰۱۹ از دنیا رفت. او استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه رادبود نایمِخن بود. اصل انگلیسی این مقاله در ۲۰۰۱ در مجلۀ «دِر اسلام» منتشر شد و ترجمۀ فارسی آن نخستین بار بهقلم مرتضی کریمینیا در ۱۳۸۵ در مجلۀ «هفت آسمان» و یک سال بعد با عنوانی دیگر بهقلم فروغ پارسا در نشریۀ «علوم حدیث» به چاپ رسید. نوشتار پیش رو مروری است بر این مقاله که بر مبنای ترجمۀ نخست انجام گرفته است.
در این مقاله، هارالد موتسکی نظرات متفاوت برخی محققان غربی از جمله فرِدریش شُوالی، آلفونس مینگانا، جان وَنسبرا و جان بِرتن را دربارۀ جمع قرآن بررسی و تحلیل میکند و در ادامه به مقایسۀ آنها با دیدگاه رایج مسلمانان می پردازد؛ سپس با شیوههای روششناختی جدید، اعتبار هر یک را میسنجد. او از این مقایسه به این نتیجه دست مییابد که اثبات گزارشهای تاریخ قرآن بسی دشوار است و نمیتوان به وقوع این اخبار اطمینان حاصل کرد. با همۀ این احوال، نشان میدهد که اخبار مسلمانان اگرچه در ظاهر نکاتی غیرقابل قبول یا حداقل نیاز به توضیح دارند، اما به زمان اتفاقات ادعاشده نزدیکترند، و نتایج کارهای غربیان نیز که مدعیاند تحقیقاتشان به لحاظ تاریخی معتبرترند، با نتیجۀ بهدستآمدهٔ موتسکی فاصلۀ بسیار دارند.
موتسکی معتقد است نگاه متفاوت مسلمانان و غیرمسلمانان به قرآن در رویکردشان مؤثر بوده است. به گفتۀ او، مسلمانان به قرآن بهمثابۀ منبعی برای تعالیم دینی، اخلاقی، فقهی و کلامی نگریستهاند و این در حالی است که نگرش محققان غربی (غیرمسلمانان) معطوف به جنبههای تاریخی قرآن است. بنا بر اجماع مسلمانان، قرآن در یکسوم نخست قرن هفتم میلادی در مکه و مدینه بر پیامبر وحی شده است. اما سؤال مهم غربیان این است که مبنای این اطلاعات چیست. موتسکی پاسخهای احتمالی را برمیشمارد و سپس ارزیابی میکند. به نظر میرسد مخطوطات قرآنی نخستین و بهترین پاسخ برای این سؤال باشند، اما با اینکه تاریخگذاری برخی از این مخطوطات به اواخر قرن اول یا نیمۀ نخست قرن دوم هجری برمیگردد، موتسکی به دلیل اختلافنظر در این تاریخگذاریها بهسادگی از آنها چشم میپوشد. شاید بتوان گفت که دلیل بیاعتنایی او این است که نمیتواند به این تاریخگذاریها اطمینان کند.
موتسکی پاسخ دوم را خود قرآن معرفی میکند. به گفتۀ او، محققانی چون ونسبرا درصدد بودند که بر اساس دادههای قرآن زمان نگارش و تدوین آن را به دست آورند. به گفتۀ او، وقایع تاریخیِ ملموس در قرآن اندکاند و او میکوشد تا از طریق مخاطبان قرآن تاریخ تدوین را به دست آورد. بررسی خطابهای قرآن ونسبرا و شاگردش، اندرو ریپین، را به این نتیجه میرساند که مخاطب خطابهای دوم شخص قرآن صرفاً محمد نیست و چه بسا میتواند خواننده یا قاری قرآن باشد. طبق عقیدهٔ ونسبرا، تدوین قرآن به شکل کنونیاش پیش از قرن سوم هجری امکان نداشته است. موتسکی نظریۀ ونسبرا را قابلنقد میداند، اگرچه ارجاعاتی به نقد محققان دیگر میدهد ولی خود تلاشی در نقد آن نمیکند و بدون هیچ توضیح دیگری منبع قرآن را هم کنار میگذارد.
موتسکی عنوان میکند که روایات اسلامی تنها منبعی است که باقی میماند؛ طبق این روایات، قرآن وحی بر محمد است. او ابتدا روایات مشهور بین مسلمانان را میآورد که مطابق آنها، پس از رحلت پیامبر، قرآن به دستور ابوبکر و به دست زیدبنثابت جمع شد و پس از وفات ابوبکر به عمر و سپس به حفصه رسید. با گذشت بیست سال، در زمان عثمان، به دلیل مشاجرات میان صاحبان مصاحف، «توحید مصاحف» یا یکیکردن مصحفهای قرآن اتفاق افتاد. این مصحف عثمانی را نیز زید بن ثابت به اتفاق چند تن دیگر با تکیه بر نسخۀ حفصه تدوین کردند؛ این مصحف مورد قبول عموم مسلمانان قرار گرفت و به عنوان مصحف رسمی پذیرفته شد.
موتسکی پس از بیان دیدگاه رایج مسلمانان به شرح دیدگاه محققان غربی میپردازد. او نخست دیدگاه فرِدریش شوالی را مطرح میکند که روایات مربوط به جمع قرآن در زمان ابوبکر را در زمرۀ اخبار جعلی میداند. شوالی معتقد است که جمع قرآن در زمان عثمان اتفاق افتاده است و روایات جمع در زمان ابوبکر برای اعتبار بخشیدن به روایات جمع در زمان عثمان ساخته شدهاند. موتسکی روش شوالی را در گزینش روایات دلبخواهی قلمداد میکند. سپس به دیدگاه آلفونس مینگانا اشاره میکند که در مقایسه با شوالی افراطیتر به نظر میرسد. مطابق یافتههای مینگانا، متن رسمی قرآن نمیتوانسته پیش از پایان قرن هفتم میلادی تدوین شده باشد و این امر به ابتکار حجاج بن یوسف انجام گرفته است. موتسکی نظریۀ مینگانا را بهتفصیل شرح میدهد و تأکید میکند نظریۀ او برگرفته از پُل کازانُوا است، اما نخست دلایل مینگانا را که مدعی است به منابع قدیمیتر استناد کرده است برمیشمارد. به گفتۀ مینگانا، این گزارش در کتاب «طبقات» ابنسعد (د. ۲۲۹)، که متقدمتر از گزارش مشهور مسلمانان در «صحیح» بخاری (د. ۲۵۶) است، و همچنین در کتاب «دفاعیه از دین مسیحیتِ» عبدالمسیح کِندی، که چهل سال پیش از بخاری نوشته شده، آمده است. او روش مینگانا را نیز، اگرچه نسبت به شوالی دقیقتر است، ضعیف و دارای پیشفرض میداند. موتسکی در گام بعدی، با طرح نظریۀ ونسبرا، رویکردی کاملاً متفاوت را معرفی میکند. ونسبرا معتقد است که قرآن محصول قرن سوم هجری است. ازآنجاکه روایات از دیدگاه ونسبرا قابلاعتنا و اعتماد نیستند، بنابراین، دیدگاهش را بر قرآن و تفاسیر بنا کرده است. موتسکی نظریۀ ونسبرا را نیز مردود میشمارد و البته در نقد او صرفاً به مقالات متعددی که در اینباره نوشته شده است ارجاع میدهد و خود تلاشی در نقد آن نمیکند.
در پایان، موتسکی نظریۀ جان برتن را مطرح میکند. به گفتۀ موتسکی، برتن نیز مانند ونسبرا همۀ روایات جمع و تدوین را ساختگی میداند، با این تفاوت که برتن، برخلاف ونسبرا، تاریخ تدوین قرآن را عقبتر از روایات مشهور مسلمانان میبَرد. برتن معتقد است که قرآن در زمان حیات پیامبر شکل گرفته است و فقیهان این روایات را برساختهاند. به اعتقاد موتسکی، پژوهشهای برتن فاقد بُعد تاریخیاند و بنابراین اعتباری ندارند.
با تحلیل روشهای غربیان هنوز این سؤال برای موتسکی بیپاسخ مانده است که روایات اسلامی معتبرترند یا دیدگاههای متفاوت و متغیر غربیان. از اینروست که میکوشد در پرتو پیشرفتهای جدید روششناختی، روایات جمع قرآن را بررسی کند. موتسکی پیشتر در ۱۹۹۸ در مقالۀ «ارزیابی تاریخگذاری احادیث» ـ که ترجمۀ فارسی آن بهقلم علی آقایی در کتاب «تاریخگذاری حدیث» (انتشارات حکمت، ۱۳۹۴) منتشر شده ـ از چهار روش غربیان برای تاریخگذاری احادیث بهتفصیل بحث کرده است. موتسکی در مقالۀ موردبحث ما با استفاده از دو روش از روشهای یادشده در آن مقاله، یعنی روش تاریخگذاری بدون اِسناد و روش تاریخگذاری بر پایۀ اِسناد و متن، میکوشد نشان دهد که روایات مسلمانان و نظرات غربیان هر کدام تا چه میزان به واقعیت نزدیکاند. او در روش نخست یعنی تاریخگذاری بدون اِسناد اشاره میکند که متقدمترین منبع روایات، آنگونه که غربیان ادعا میکنند، کتاب «صحیح» بخاری نیست. بلکه این روایات در «مسند» ابنحنبل (د. ۲۴۱)، «مسند» طَیالسی (د. ۲۰۴)، کتاب «فضائل القرآن» ابوعبید قاسم بن سلّام (د. ۲۲۴)، تفسیر عبدالرزاق صنعانی (د. ۲۱۱) و «جامع» عبداللّه بن وهب (د. ۱۹۷) هم وجود دارد. بدین ترتیب، نتیجهای که موتسکی از این روش بهدست میآورد، این است که روایات جمع و تدوین قرآن دست کم پیش از قرن دوم هجری رواج داشتهاند.
موتسکی در روش دوم، که با تکیه بر اِسناد و متن است، از روش یوزف شاخت مبنی بر یافتن حلقههای مشترک بهره جسته است. او برای شفاف ساختن بحث، ابتدا اسناد روایات جمع قرآن به دستور ابوبکر را تا زمان ابن ابیداوود سِجستانی (د. ۳۱۶) ترسیم میکند و ۲۹ طریق برای این روایات مییابد؛ نتیجه این است که حلقۀ مشترک اصلی در تمام این اسانید ابنشهاب زُهری است. دو احتمال از این نتیجۀ موتسکی حاصل میشود: یا سلسلهٔ اسانید جریان واقعیِ نقل را نشان میدهند یا اینکه جعلی روشمند بهدست افرادِ یکی دو نسل بعد از ابنشهاب زهری اتفاق افتاده است. موتسکی به استناد چند دلیل و استفاده از متن روایات نشان میدهد که جعل در کار نبوده است و در نتیجه تاریخ این روایات را به پیش از وفات ابن شهاب زُهری (د. ۱۲۴) میرساند. او روایات جمع در زمان عثمان را نیز به همین روش بررسی میکند و به همین نتیجه دست مییابد. دلایلی که افرادی چون یوزف شاخت و خوتیِر یُنبُل را واداشته است تا به جعلیبودن روایات و برساختن آن بهدست حلقۀ مشترک یا نسلِ پس از او حکم کنند، موتسکی را قانع نمیکند. او بهعکس معتقد است که حلقۀ مشترک اصلی اولین مدون حدیث بوده، که آن را به طریقی روشمند به شاگردانش انتقال داده است.
نتیجۀ حاصل از پژوهش موتسکی این است که نظریات ونسبرا و برتن با این تاریخگذاری بسیار فاصله دارد، نظریۀ شوالی بر پایۀ منطق نیست و دیدگاه مینگانا نیز همراه با پیشفرض بوده است. دستآورد مهم موتسکی این است که روایات مسلمانان نسبت به پژوهشهای محققان غربی به واقعیت نزدیکترند.