حجاب، واجب دینی یا شعار سیاسی؟
مروری بر کتاب «حقیقة الحجاب و حجیة الحدیث» اثر محمد سعید عشماوی
مریم قیدر
محمد سعید عشماوی (۱۹۳۲-۲۰۱۳) زادۀ مصر و در شمار متفکران لیبرال مسلمان در دوران معاصر است. در ۱۹۵۴ در رشتۀ حقوق از دانشگاه قاهره فارغالتحصیل شد و در چندین سِمت مختلف در نظام قضایی مصر خدمت کرد. در ۱۹۷۸ به امریکا رفت و در هاروارد حقوق تطبیقی خواند. بعد از آن به مصر بازگشت و به کار خود ادامه داد و در ۱۹۹۳ بازنشسته شد. در ۱۹۸۰ گروهی از مخالفانش او را به مرگ تهدید کردند و از آن پس باقی عمرش را تحت حمایت پلیس سپری کرد. طی این سالها بیش از سی کتاب بهزبانهای عربی، انگلیسی و فرانسوی نوشت از جمله «اصول شریعت»، «اسلام سیاسی»، «خلافت اسلامی»، «عقل در اسلام»، «واقعیت حجاب و حجیت حدیث». نظریۀ مهم او حول اسلامِ سیاسی دور میزند. او ضمن مخالفت با سیاسی شدن اسلام، این نظریه را با برخی اصول تثبیتشده در اسلام تطبیق داده و نظریهای نو و جنجالی دربارۀ این اصول ارائه داده است. این نوشتار با مرور کتاب «واقعیت حجاب و حجیت حدیث» (۱۹۹۳) آرای او را دربارهٔ حجاب به عنوان شعاری سیاسی توضیح میدهد.
کتاب «حقیقة الحجاب و حجیة الحدیث» در دو بخش اصلی تنظیم شده است. بخش اول با عنوان «حقیقت حجاب»، که مباحث اصلی کتاب در آن گنجانده شده، مشتمل بر چندین مقاله دربارهٔ حجاب است که در شمارههای مختلف مجلۀ «روزالیوسف» منتشر شدهاند و در ادامه آنها را مرور خواهیم کرد. بخش دوم، که بسیار کوتاهتر است، «حجیت حدیث» نام دارد. عشماوی در این بخش با توضیحاتی نظری دربارهٔ ماهیت و روش جمع احادیث و اشاره به تقسیمبندی احادیث به متواتر و خبر واحد، این بحث را مطرح میکند که خبر واحد نزد برخی فقها محدود به موقعیت و زمان صدور آن حدیث است و نمیتوان بر اساس آن به حکم شرعی عام رسید. آنگاه احادیث وارد در مضمون حجاب را، که از جملۀ اخبار آحادند، بررسی میکند و نتیجه میگیرد که به استناد این احادیث نمیتوان به وجوب پوشاندن موی زنان در برابر نامحرم (به جز در زمان نماز) حکم داد.
عشماوی اما در نخستین مقالۀ بخش اولِ کتاب باعنوان «حجاب در اسلام»، با تشریح آیات قرآن و احادیث پیامبر دربارۀ حجاب، نظریۀ اصلی خود را در این باب مطرح میکند و مینویسد «حجاب شعاری سیاسی است». بعد از چاپ این مقاله، اصولگرایان با این نظریه مخالفت میکنند. از جمله محمد سید طنطاوی، مفتی اعظم مصر، نقدی با عنوان «حجاب فریضهای اسلامی است» مینویسد که در شمارۀ بعدی مجله منتشر میشود. در مقالهٔ بعدی، عشماوی با ابراز خرسندی به نقد او پاسخ میدهد و اظهار امیدواری میکند که در نتیجهٔ این گفتگوها به تصمیمی معتبر دربارۀ حجاب دست یابند. بهدنبال این کشمکشها، الازهر فتوایی دربارۀ حجاب شرعی صادر میکند که مقالهٔ بعدی این بخش است و پس از آن، عشماوی با تحلیل و رد آن فتوا مباحث پیشین خود را تکرار میکند.
در نخستین مقاله، عشماوی آیات مربوط به حجاب را بازخوانی میکند. سه آیۀ قرآن از نگاه او محل بحثاند: آیۀ حجاب (احزاب: ۵۳)، آیۀ خِمار (نور: ۳۱) و آیۀ جَلابیب (احزاب: ۵۹). او معتقد است مخاطبان آیۀ حجاب فقط همسران پیامبرند. مطابق روایات سبب نزول، این آیه ضمن اینکه آداب مهمانی در منزل رسول خدا را بیان میکند، به مؤمنان دستور میدهد وقتی درخواست یا سؤالی از همسران رسول خدا دارند، از پشت پرده مطرح کنند تا نگاه هیچیک بر دیگری نیفتد و در ادامه این حکم صادر میشود که ازدواج با همسران پیامبر پس از وفات او ممنوع است. آیۀ بعدی آیۀ خِمار است. مفسران آوردهاند که انداختن روسری بر سر کاری متعارف در میان زنان عرب بوده است، اما آنان دنبالۀ روسری را به پشت میافکندند. پس از نزول این آیه زنان مؤمن دستور یافتند که با دنبالۀ روسریهایشان، سینۀ خود را بپوشانند. عشماوی دلیل این حکم را تعدیل عرف در زمانۀ پیامبر میداند و میگوید این حکم در آن دوران برای شناسایی زنان مؤمن از غیرمؤمن بوده است. آخرین بحث او دربارهٔ آیۀ جلابیب است. او بیان میکند که قصد این آیه ایجاد تمایز در پوشش زنان آزاد مؤمن با کنیزان و زنان غیرعفیف بوده است. به استناد روایت اسباب نزول، زنانی که شبهنگام جهت قضای حاجت از منزل خارج میشدند با تعرض جوانان لاابالی مواجه میشدند. به این ترتیب، با این دستور، زنان آزاد از جهت ظاهری متمایز میشدند تا امنیتشان تضمین شود. سپس توضیح میدهد مطابق قواعد علم اصول فقه، حکم حول علت دور میزند. اگر علت مرتفع شود، حکم هم از بین میرود. به اعتقاد عشماوی، بهدلیل نبودن زن کنیز در عصر حاضر و عدم ضرورت به تمایز آنها، این حکم باید کنار گذاشته شود. به علاوه، زنان در عصر کنونی نیازی به خروج از منزل جهت قضای حاجت ندارند، لذا این حکم سازگار با شرایط زمانه نیست و خود به خود منتفی میشود.
نتیجهای که عشماوی از تحلیل آیات بهدست میآورد، این است که این قبیل آیات حکم قطعی برای پوشش زنان در تمام عصرها نیست و با تعمیم آنها به تمام زمانها و همیشگی دانستن آنها راهی ناصواب طی کردهایم. از سوی دیگر، غرض هر آیه متفاوت با آیۀ دیگر است و اگر شارع یک هدف را دنبال میکرد و به یک معنا اشاره داشت، به قطع و یقین دیگر ضرورتی برای همان حکم در آیۀ دیگر نبود، زیرا که خداوند منزه از تکرار و لغو است. گفتنی است این بحثها پیشتر نیز از سوی تجددگرایانی چون قاسم امین (د. ۱۹۰۸) و نظیره زینالدین (د. ۱۹۷۶) مطرح شده بود، اما با گذشت حدود یک قرن هنوز محل نزاع تجددگرایان و سنتگرایان محسوب میشوند.
بحث مهم دیگر عشماوی ذیل دو حدیث از پیامبر دربارۀ حجاب است که راوی هر دو عایشه است. در حدیث اول آمده است «برای زن مؤمن و بالغ که به خدا و روز قیامت معتقد است، حلال نیست که جز صورت و دستانش ظاهر شوند» و محدودۀ پیدا بودن دستها نیز با اشارۀ پیامبر تا نیمۀ ساعد مشخص شده است. در حدیث دوم، پیامبر خطاب به اسماء، دختر ابوبکر، که لباسی نازک بر تن داشت، میگوید «مصلحت نیست زن بالغ جز صورت و دستانش پیدا باشند». برخلاف سنتگرایان، عشماوی معتقد است مقولۀ حجاب زنان از این دو حدیث اثبات نمیشود. دلایل او از این قرارند: اولاً این دو حدیث در زمرۀ احادیث واحدند و احادیث واحد برای راهنمایی (توصیه) و اطمینانبخشیاند؛ نه حکم شرعی ایجاد میکنند و نه حکمی را لغو میکنند. ثانیاً این دو حدیث در تناقضاند. در یکی فقط مجوز ظهور وجه و کفین آمده است و در دیگری نیمۀ ساعد هم به آن ضمیمه شده است. ثالثاً در حدیث اول موضوع حلال و حرام مطرح شده است، در حالیکه حدیث دوم به مصلحت و خیر بودن اشاره دارد؛ حلال و حرام در دامنۀ احکام شرعی و مصلحت متعلق به فضائل جامعهای خاص است. نتیجه اینکه احکام مربوط به این دو حدیث، بهویژه حدیثی که خیر ومصلحت در آن مطرح شده، مربوط به مردم دورۀ نزول است و حکمی ابدی نیست.
به گفتۀ عشماوی، نباید هیچ زن و دختری را به پوشاندن لباسی معین مجبور کرد، خواه این اجبار در ظاهر و همراه با خشونت باشد، خواه در ارعاب اخلاقی و اتهام به کفر باشد. او معتقد است اسلوب قرآن هرگز چنین نبوده است. اسلام در اجرای احکام هرگز کسی را مجبور نکرده و همیشه با نصایح لطیف و وصایای نیکو دیگران را ترغیب کرده است. عشماوی با اشاره به آیۀ «لا اِکراهَ فی الدین» عدم اجبار در دین (عمل به احکام و اجرای احکام) را اصل میشمارد و نتیجهٔ عمل نکردن را گناه شرعی میداند که به فرد و پروردگارش مربوط است. ضمن اینکه برای فرد گناهکار راه توبه همیشه باز است و حتی در اجرای حدود هم سنت پیامبر نشاندهندۀ این است که اگر فرد گناهکار پشیمان شود، امکان بازگشت برای او فراهم است. عشماوی نتیجۀ حاصل از اجبار به حجاب (پوشاندن سر) را پناه آوردن زنان به ریاکاری میداند. زیرا این به اصطلاح حجاب را در تعارض با عملکرد بسیاری از زنان جامعهاش میبیند. خودآرایی و آرایش صورت از نظر او با معنای واقعی حجاب تفاوت دارد و چه بسا اتفاق میافتد که این زنان با خودآرایی، بهرغم اینکه سر خود را میپوشانند، در محافل شبانه حاضر میشوند و با مردان و پسران جوان میرقصند یا در جایی تاریک با آنها خلوت میکنند. بنابراین، حجاب پوشیدن لباسی خاص نیست، بلکه حجاب حقیقی بازداشتن نفس از شهوات و دوری از گناهان است، بدون اینکه به لباسی خاص مرتبط باشد. مسئلۀ اصلی داشتن وقار و عدم تبرج در پوشش است که هر زن پاکدامنی آن را بهخوبی میشناسد و به آن تمسک میجوید.
عشماوی در ادامهٔ بخش اول بر این بحث متمرکز میشود که موی زن عورت به حساب نمیآید. بسیاری از سنتگرایان با تأسی از این حدیث پیامبر که «زن عورت است» گفتهاند که موی زن عورت است. در حالیکه در نگاه عشماوی، موی زن و مرد هیچگاه در مفهوم صحیح دینی و تقدیر شریعت حقیقی عورت به حساب نمیآمده است. عشماوی برای اثبات نظر خود، نخست پیشینۀ تاریخی پوشاندن مو را نزد ادیان (یهودیت، مسیحیت و اسلام) بررسی میکند. او توضیح میدهد که مصریان قدیم مو را مظهر قدرت و افتخار میدانستند. بههمین جهت، هنگام عبادت یا در حضور حاکمان، فرمانروایان و قاضیان موهای خود را با کلاه و عمامه یا خمار میپوشاندند. این نشانهٔ اعتراف به ضعف انسانی و تواضع به شمار میرفت. به اعتقاد عشماوی، دین و شریعت پوشش سر را واجب نکرده است. خداوند آشکار کردن زینت را مباح و اصل را در عدم تبرج، جلب توجه نکردن با آرایش و زیورآلات و حفظ وقار دانسته است. خلاصه اینکه از نظر او موی زنان هرگز عورت نیست و افرادی که دیگران را ملزم به پوشاندن موهایشان میکنند بهخاطر ناآگاهی یا مصلحت سیاسی یا اهداف اقتصادی دست به تغییر احکام دین زدهاند.
آخرین مقالهٔ بخش اول «اسلام سیاسی یا ایدئولوژی اسلامی» نام دارد که عشماوی در آن حجاب را ادعای ایدئولوژی اسلامی مینامد. او توضیح میدهد اسلام آموزهای عام و شریعتی پویاست، مطلق نیست و از فهم مطلق هم بهدور است. اسلام، برخلاف نظامهای سفت و سخت فاشیستی، مجالی گسترده برای پویایی در جامعه است و زمانی که با واقعیتی مواجه میشود مطابق روز عمل میکند و در زمان گذشته متوقف نمیماند. مطابق نظر عشماوی، اسلام بهعنوان یک نظام دینی مشروعیت سیاسی ندارد یا بهعبارتی دین و دنیا را از هم جدا میداند، چنانکه پیامبر نیز در دوران مکه سیاسی عمل نکرد و در دوران مدینه هم سیاست را بهعنوان فرعی بر رسالت آغاز کرد. حتی آن زمان هم سیاست ماهیتی ویژه داشت یعنی تحت نظارت و کنترل وحی بود. پس از پیامبر، برخی مسلمانانِ شیفتۀ سیاست با استناد به آیاتی از قرآن و استشهاد به خود اسلام، آموزۀ عام و شریعت پویا را به ایدئولوژی متعصبانه (دگماتیسم) تبدیل کردند و دین و سیاست را در هم آمیختند. از آنجا که دین و سیاست از دو جنس ناهمگوناند (دین مبتنی بر اخلاق و سیاست عاری از آن)، در نتیجه ورود سیاست به دین باعث شد اسلام تبدیل به ایدئولوژی شود و فهم ایدئولوژیکِ دین آن را به پدیدهای قومیتی، جنسیتی و حزبی تبدیل کرد، درحالیکه اسلام حقیقی هرگز چنین نبوده است. مشکل اصلی از نظر عشماوی اینجاست که ایدئولوژیِ دینی و اسلامِ سیاسی تمایل دارد ادعاهای خود را دینی جلوه دهد و با آیات قرآن جایگاهش را تأیید کند. به همین دلیل، این گروهها آیات را از سیاق اصلی جدا میکنند و مطابق خواستۀ خود تفسیر میکنند. برای نمونه یکی از رهبران ایدئولوژی اسلامی به استناد آیهٔ ۸۰ سورۀ نساء اطاعت از خود را اطاعت از رسول میشمارد و اینچنین حق خاصۀ پیامبر را به خود نسبت میدهد. نتیجه اینکه ایدئولوژی اسلامی بهسمت دیکتاتوری کشیده میشود. هر کس را که مخالف او باشد، کافر قلمداد میکند و هر رأیی جز رأی خودش را کفر به حساب میآورد. این همان چیزی است که خوارج در آغاز اسلام میگفتند. عشماوی دربارهٔ ارتباط این بحث به موضوع حجاب، توضیح میدهد که راه یافتن این موضوع به جوهرۀ اسلام سبب شده است که ظواهر مهم جلوه کنند و حقایق جای خود را به شعائر دهند. از نظر او، آنچه امروزه حجاب نامیده میشود چیزی جز شعار سیاسی نیست. حجاب نه بهعنوان فریضۀ دینی و جوهر اسلام، بلکه بهعنوان علامت حزبی برای قدرت بخشیدن به گروههای اسلامِ سیاسی به کار میرود.
عشماوی در پایان به ضرورت تجدد اندیشۀ دینی و نوسازی تفکر اسلامی تصریح میکند و معتقد است احادیث رسیده از پیامبر را باید بر اساس مبانی علمی محکم، بررسی انتقادی دقیق و مبتنی بر درک جامع مطالعه کرد. در غیر اینصورت، تا زمانیکه اعتقادات مبتنی بر احادیث مرسل و ضعیف باشد و محققان در توجیه خطا، اضطراب و آشفتگی و همچنین تقویت احادیث ضعیف بکوشند تصویری وارونه و منفی از اسلام ساخته میشود. از طرف دیگر آمیختهشدن فرهنگ عامه و آداب و رسوم اجتماعی با مفاهیم دینی و حدود شرعی خطر بزرگی است که مفاهیم دینی را مختل و شرعیات را از توازن خارج میکند. در نتیجه، دیگر افراد قادر به تمایز اینها از هم نیستند و این سوءبرداشتها و اختلاطها به حال دین مضر است.
در نهایت میتوان گفت که این کتاب مجموعهای از نوشتههای عشماوی دربارهٔ موضوع حجاب است که نویسنده در آنها با بررسی آیات قرآن و روایات مربوط به حجاب نتیجه گرفته که وجوب پوشاندن مو از این آیات و روایات استنباط نمیشود. از دیدگاه او، تأکید فراوان بر اصل حجاب به شکل پوشاندن مو وجهی سیاسی دارد و از جهتی دیگر نتیجهٔ آمیختهشدن سنتها و عرف جوامع با اصول اسلام است که عشماوی با هر دوی اینها مخالف و خواهان اجرای دقیق اصول اسلام است.